نويسنده: دکتر سيدرضا مؤدب





 

از جمله مباحثي که پيوند و ارتباط نزديکي با روايت سبعة احرف دارد، بحث قرائات است. بدين خاطر ضروري مي نمايد براي روشن شدن چگونگي پيوند و ارتباط آنها با يکديگر، نخست معناي قرائت، پيدايش قراآت و جايگاه و منزلت آنها بررسي شود.

قرائت

قرائت که جمع آن قراآت است، در اصطلاح، عبارت است از: طُرق و روايات قرآني که با اِسناد به ثبوت رسيده است. (1) با توجّه به معناي مذکور، هر روشي در خواندن و تلاوت قرآن که مستند به روايتي و نقل از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نباشد، در معناي اصطلاحيِ قرائت جاي نخواهد گرفت؛ گرچه مشهور باشد و يا حتي بر اساس و مبناي صحيحي از عربيت باشد و لفظ قرآن، امکان انطباق با آن را دارا باشد. لذا قرائتِ مستند به نقل صحيح و مستند به پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم)، هميشه اصل بوده و کتابت بر اساس آن شکل مي گرفته است و مأخذ کتابت، قرائت بوده است.

تواتر قرآن

قرآن کتابي است که نزد همه ي مسلمانان به تواتر از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) روايت شده است و آن چنان اهميّت داشته است که ناقلان کثيري تمام آيات آن را از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) براي نسل هاي بعد تا به امروز نقل و روايت نموده اند. آية الله خوئي مي نويسد:
همه ي مسلمين اتفاق نظر دارند که طريق ثبوت قرآن منحصر به تواتر است و حکم نموده اند که قرآن کلام الهي است که از راه خبر متواتر ثابت شده است. (2)
آية الله معرفت مي گويد:
بدون ترديد قرآن که نص وحي خداوند حکيم است، در بين همه ي مسلمين متواتر است؛ تواتري قطعي در تمامي سوره ها و آيات و کلمات، به شکلي که اگر کلمه اي با کلمات آن جايگزين شود و يا حتي کلمات آن با يکديگر عوض شوند، مسلمانان، آن را نمي پذيرند و آن را انکار مي کنند و آن تغييريافته را سخني به دور از اسلوب کلام الهي مي دانند. (3)
از نخستين روزهاي نزول قرآن، جمعي متصدي تلاوت و تدريس آيات شدند که به نام « قرّاء » شهرت يافتند تمام اشتغال آنان، قرائت و تدريس قرآن بود و پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نيز آنها را به ديگران معرفي نمود. در روايتي آمده است که پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) فرمود:
خُذُوا القرآنَ مِن أربعةٍ: عبداللهِ بنِ مسعود و سالم مَولي حُذيفة و معاذِبني جبل و أُبيّ بنِ کعب؛
قرائت قرآن را از عبدالله بن مسعود و سالم مولي حذيفه و معاذبن جبل و أبيّ بن کعب بگيريد. (4)
مهم ترين قرّاي قرآن در حيات پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) که از کبار صحابه نيز بوده اند، طبق نقل ذهبي در معرفة القراء، هفت نفر بودند، که به ترتيب تاريخ وفات چنين مي باشند: (5)
ابيّ بن کعب ( م 20 هـ. ق )؛ عبدالله بن مسعود ( م 32 هـ. ق )؛ ابوالدرداء عويمر بن زيد ( م 32 هـ. ق )؛ عثمان بن عَفّان ( م 35 هـ. ق )؛ علي بن ابي طالب ( عليهِ السَّلام ) ( م 40 هـ. ق )؛ ابوموسي اشعري ( م 44 هـ. ق ) و زيدبن ثابت ( م 45 هـ. ق ).
به گزارش ذهبي، اين گروه هفت نفره، حافظ قرآن نيز بوده اند. (6)
قرّاي ديگر که معروف ترين آنها، قراي سبعه هستند، قرائت خود را عرضاً از آنان دريافت کرده اند؛ يعني قرائت خود را بر آنها از حفظ يا از روي کتاب، عرضه کرده اند و آنها را محور تأييد خود قرار داده اند. لذا اسانيد قرّاء سبعه و حتي عشره بر اساس قراآت آنهاست.
مردم هر شهري از بلاد اسلامي، به ويژه کوفه، مدينه، مکه و... به قرائت آنان اهتمام خاصي مي ورزيده اند. در هر شهري، قرّاي معروفي مي زيستند که بعدها جمعي از آنها توسط ابي بکر محمدبن موسي بن عباس بن مجاهد تميمي بغدادي ( م 324 هـ. ق ) به نام « قرّاي سبعه » معروف شدند. وي در کتاب السبعة في القراءات به تفصيل، قرائت آن را بيان نموده است. آنها هر کدام براي خود قرائتي مستقل داشتند. در اين مجال به شناخت مختصري از آنان و از راويان آنان پرداخته مي شود.

عبدالله بن عامر دمشقي

عبدالله بن عامر دمشقي يحصبي، ( م 118 هـ. ق ) مقري و امام اهل شام در قرائت (7) بود. او قرآن را بر مغيرة بن شهاب مخزومي و أبوالدرداء قرائت نمود و مغيره بر عثمان بن عفان، و او بر پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) قرائت کرد. عجلي و نسائي وي را ثقه دانسته اند. او دو راوي به نام هاي هشام بن عمار ( م 245 هـ. ق ) و عبدالله بن احمد دمشقي ( م 242 هـ. ق ) معروف به ابن ذکوان داشت. عبدالله بن عامر از نزديک ترين قراي سبعه به عهد تابعين است و خود مي گويد: « پيامبر رحلت فرمودند، در حالي که من دو سال سن داشتم. » (8)

عبدالله بن کثير

عبدالله بن کثير مکي ( 45-120 هـ. ق ) امام و مقري مکه بود. او بر اساس گفته ابوعمر داني، قرائت خود را عرضاً از عبدالله بن سائب مخزومي گرفته است. ابن حجر مي گويد: « وي قرائت خود را بر مجاهد بن حبر و درباس مولي ابن عباس، عرضه داشته و درباس بر ابن عباس و او بر ابيّ بن کعب و زيدبن ثابت قرائت نموده است. » (9) دو راوي او، بزّي و قنبل بوده اند.

عاصم بن ابي النجود

عاصم بن ابي النجود کوفي (10) ( م 129 هـ. ق ) امام و مقري و نحوي اهل کوفه و بسيار خوش صدا بوده است. وي قرائت خود را بر عبدالرحمن سُلَمي و زر بن حبيش عرضه داشته است. عبدالرحمن بن سلمي بر حضرت علي ( عليهِ السَّلام ) و زر بن حبيش بر ابن مسعود، قرائت خود را عرضه کرده اند. دو راوي او، حفص بن سليمان دوري ( م 180 هـ. ق ) و ابوبکر شُعبة بن عياش ( م 193 هـ. ق ) است. عاصم امام شيعه در قرائت بوده است و نسبت به ساير قرا نزد شيعه برتري خاصي دارد. زيرا وي در قرائت خود با عبدالرحمن سلمي هيچ گاه مخالفت ننمود و امروز غالب مصاحف رايج ميان مسلمان ها به قرائت حفص از عاصم است. زيرا قرائت عاصم به علي ( عليهِ السَّلام ) و ابن مسعود برمي گردد، و آنان نيز از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) قرائت را فراگرفته اند.

ابوعمرو بصري

ابوعمرو بن علاء بصري (11) ( 68-154 هـ. ق ) مقري بصره بود. معروف است که وي اهل فارس بوده است. قرائت خود را بر حميدبن قيس اعرج و يحيي بن يعمر و مجاهد و سعيد بن جبير و عکرمه و عبدالله بن کثير عرضه داشته است. (12) در مکه، کوفه، مدينه و بصره، قرائت خود را بر جمع زيادي از قرّا عرضه کرد. راويان ابوعمروبن علاء، حفص بن عمرو دوري ( م 264 هـ. ق ) و صالح بن زياد بن عبدالله سوسي ( م 261 هـ. ق ) مي باشند.

حمزة بن حبيب زيّات

حمزة بن حبيب زيّات کوفي (13) ( 80-156 هـ. ق ) مقري کوفه بود. ذهبي در مورد وي مي گويد: « او پيشوا و امام و حجت نسبت به کتاب خدا بوده است. » وي قرائت خود را عرضاً از سليمان اعمش و حمران بن أعين گرفت. شيخ طوسي وي را از اصحاب امام صادق ( عليهِ السَّلام ) شمرده است. اعمش، وي را حبرالقرآن ناميده است. جماعتي از اهل حديث وي را در قرائت مذمت نموده و نماز را به قرائت وي باطل دانسته اند. (14) راويان او عبارتند از: خلف بن هشام بزار ( م 229 هـ. ق ) که در ده سالگي حافظ قرآن بوده و ابن جزري او را يکي از قراي عشره ناميده است، (15)، و خلاد بن خالد ( م 220 هـ. ق ) وي امام در قرائت بوده است.

نافع بن عبدالرحمن

نافع بن عبدالرحمن ابي نعيم (16) ( م 169 هـ. ق ) مقري مدينه بود. قرآن را از جمعي از تابعين اهل مدينه، مانند عبدالرحمن بن هرمز و أبي جعفر القاري و شيبة بن نصاح و مسلم بن جندب و اصبغ بن عبدالعزيز، فراگرفت. راويان وي، ورش ( عثمان بن سعيد م 197 هـ. ق ) و قالون ( عيسي بن ميناء م 220 هـ. ق ) مي باشند. ابن مجاهد مي نويسد: « نافع امام و قاريِ مدينة الرسول بعد از تابعين، و آگاه به وجود قراآت و پيرو آثار ائمه ي گذشته در بلد خود بوده است. »

علي بن حمزه ي کسائي

علي بن حمزه کسائي کوفي (17) ( م 187 هـ. ق ) رياست قرائت را در کوفه بعد از حمزه زيّات برعهده داشت. وي قرائت خود را در چهار مرتبه، عرضاً از حمزة بن زيات اخذ نموده است. راويان وي، حفص بن عمر ( م 264 هـ. ق ) و ليث بن خالد بغدادي ( م 240 هـ. ق ) مي باشند. ابن مجاهد مي گويد: « مردم الفاظ قرائت خود را از کسائي به هنگام قرائت وي، مي گرفتند. »

پيدايش قراآت

از نخستين روزهاي نزول قرآن، جمعي از صحابه، وظيفه ي تصدّي تلاوت آيات را برعهده گرفتند. سپس در مدينه، مکه، کوفه و... قرّاي معروفي پرورش يافتند. هرکدام براي خود، در برخي از آيات، قرائتي متمايز از ديگر قراآت را برگزيدند؛ در حالي که مستند آنها نيز سخن پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بود. آنان که صحابه پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بودند و بعد نيز جمعي از تابعين به آنها پيوستند، وجوه مختلفي از قراآت را به وجود آوردند، که در قرون بعدي، معروف به قراي هفت گانه، ده گانه و چهارده گانه شدند.
در زمان عثمان قراآت متعددي وجود داشت. عثمان تصميم گرفت که قراآت را يک دست و واحد گرداند. بخاري، از انس بن مالک نقل مي کند که حذيفة بن يمان نزد عثمان آمد و اختلاف مردم شام و عراق را در قراآت قرآن، براي عثمان گزارش نمود و گفت: « اَدرِک هذه الامّة قبل أن تختلفوا في الکتاب اختلاف اليهود و النصاري »؛ يعني اين مردم را درياب پيش از اين که در کتاب آسماني قرآن، اختلافي مانند اختلاف يهود و نصاري در مورد کتابشان، رخ بدهد. عثمان از حفصه خواست که نسخه هاي موجود نزد خود را که به امانت از سوي پدرش نزد وي بود، به او برگرداند و جمعي را به تهيه مصحفي بر اساس قرائت واحد مأموريت داد. (18)
عسقلاني در شرح ماجراي بالا در فتح الباري مي گويد: « عثمان اهل شام و عراق را امر نمود تا بر مصحفي که تهيه شده بود، اجتماع نمايند. » (19) در خبري ديگر، قضيه ي اختلاف ميان مسلمين، چنين گزارش شده است:
حذيفه، هنگامي که از غزوه اي برمي گشت، پيش از ورود به منزل خود، نزد عثمان رفت و بدو گفت: يا امير مردم را درياب. عثمان گفت: چه شده است؟ حذيفه گفت در غزوه ارمينيه شرکت داشتم. آن جا ديدم که اهل شام قرآن را بر قرائت ابيّ بن کعب مي خوانند؛ آن چنان که اهل عراق آن را نشنيده اند و اهل عراق بر قرائت عبدالله بن مسعود قرآن را مي خوانند. آن چنان که اهل شام آن را نشنيده اند. از اين رو هر کدام ديگري را تکفير مي نمايند. (20)
عثمان اقدام خود را مبني بر توحيد مصاحف از نظر قرائت، عملي ساخت. اما اختلاف قراآت پايان نپذيرفت و قرّا هم چنان با يکديگر اختلاف داشتند. زيرا عثمان دستور داده بود که قرآن، عاري از هرگونه نقطه و علايم اِعرابي، تدوين گردد، تا رسم الخط و کتابت آن، قراآت منقول از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) را برتابد.
البته در بين آن قراآت، قرائت قراي سبعه، رونق و رواج بيشتري يافت و ابي بکر محمدبن مجاهد تميمي ( م 324 هـ. ق ) در قرن چهارم هجري، آنها را به عنوان بهترين قراآت برگزيد. ولي ديگر قراآت نيز در رتبه ي بعدي شهرت يافتند. سؤال اين است که علّت اختلاف قراآت چه بود؟ آيا مگر قرآن بر چند قرائت نازل شده بود؟ يا قرآن نزول و قرائت واحدي داشت، ليکن قراآت متعددي براي آن شکل گرفت؟

بررسي علل اختلاف قراآت

آغاز اختلاف را بايد از زمان خلفا به ويژه خليفه ي دوم، دانست. زيرا در زمان حيات پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) اگر کسي دچار اختلاف قرائت مي شد، حضرت رسول (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) آن را تصحيح مي نمود. لکن برخي از صحابه، هرکدام پس از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بر اساس روايتي از آن حضرت، قرائتي را برگزيد.
مهم ترين علت اختلاف قراآت را بايد در نگارش و اختلاف مصاحف بلاد جست و جو کرد. زيرا مردم هر بلادي خود را ملتزم به قرائت مصاحف خود مي دانستند. هر قاري براي خود قرائتي را برمي گزيد. گرچه هدف از ارسال مصاحف توسط عثمان به بلاد، توحيد مصاحف و يک سان نمودن آنها بود، اما مصاحف بر يک سبک تنظيم نشدند هرکدام با ديگري در برخي از کلمات، حروف، اعراب و... متفاوت بود. مصحف مدني غير ا مصحف مکي و آنها غير از مصحف کوفي بودند. لذا اختلاف آنها را مي توان سرآغازي براي قرائت هاي متعدد بعدي شمرد. آية الله معرفت در اين باره مي نويسند:
اختلاف مصاحف، جزء مهم ترين علل ايجاد اختلاف در قراآت پس از نزول بود و خود باب جديدي را در حيات مسلمين براي تعداد قراآت گشود. قراي هر بلادي - طبعاً - خود را ملتزم به قرائتي مي دانستند که منتسب به نص مصحف آنان بود و لذا قرائت مکه، مدينه، بصره، کوفه و شام، شکل گرفت و اين چنين... اختلافي که از آن گريزان بودند، دامنگيرشان شد. (21)
با بررسي تاريخي، روشن مي گردد که عوامل اختلاف قراآت مربوط به دوران حيات پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نيست و آنها را در دوران صحابه پس از پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) بايد جست. زيرا اختلافِ صحابه در جمع و تدوين قرآن و گاهي بر سر قرائت آن، در ميان قاريان، اختلاف پديد آورد، و هر کسي بر قرائت خويش حجّت و استدلال مي کرد. از اين رو عثمان تصميم گرفت، قرائت واحدي را از طريق مصحف واحدي در سرتاسر بلاد اسلامي رواج دهد؛ مصحفي که با قرائت واحد و يک سان و متحدالشکل باشد. اين امر چندان توفيق نيافت و هر مصحفي با مصحف ديگر از تمام جهات متحدالشکل نشد. در نتيجه آن همه اهتمام براي يکي نمودن مصاحف، بي ثمر ماند.
گرچه اختلاف مصاحف با آن حجم بزرگ تا حدي طبيعي بود، امّا برخي از مصاحف حتي قبل از مقابله با ديگر مصاحف، به منطقه و بلاد خاصي ارسال شد. عسقلاني در فتح الباري به اين نکته اشاره مي کند که عثمان در ارسال مصحف کوفه تعجيل نمود. زيرا مطلع شد که در کوفه قرائت عبدالله بن مسعود جريان دارد. (22) ابن عامر مقري شام ( م 118 هـ. ق ) خود کتابي تحت عنوان اختلاف مصاحف الشام و الحجاز العراق (23) دارد که در آن به اختلاف مصاحف و بررسي آنها پرداخته است. اين اختلاف، گرچه گسترده نبوده است، ليکن در نخستين گامِ نشر و کتابت قرآن، زمينه ي پيدايش اختلاف قراآت را فراهم آورد. شماري از آنها بدين قرار است:
الف) آيه ي 100 سوره ي توبه: وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ. در مصحف مکّه کلمه « مِن » را اضافه دارد؛ يعني تجري من تحتها الانهار. طبرسي در ذيل آيه ي شريفه مي گويد:
ابن کثير به تنهايي « من تحتها » خوانده است و در مصاحف مکه هم چنين است. ليکن ديگران بدون « مِن » خوانده اند. ساير مصاحف هم بدون « مِن » است. (24)
ب) در آيه ي 133 آل عمران: وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ. در مصحف کوفه و بصره با « واو » و در مصحف مدينه بدون « واو » ( سارعوا ... ) هست. طبرسي در ذيل آيه ي شريفه مي گويد:
اهل مدينه و شام « سارعوا » را بدون « واو » خوانده اند و بقيه با « واو » و هم چنين در مصاحف آنان. (25)
زمخشري هم مي گويد: « در مصاحف اهل مدينه و شام: سارعوا بدون واو و ديگران با واو قرائت نموده اند ». (26)
ج) آيه ي 22 يونس: هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ. در مصحف عراق « يُسيّرکم » آمده است و در مصحف مدينه و شام « يَنشرکم ». طبرسي مي فرمايد:
و ينشرکم با نون و شين از واژه ي « نشر » قرائت ابوجعفر و ابوعامر است و بقيّه « يُسيّرکم » با سين و ياء از « تيسير ». (27)
زمخشري مي نويسد: « زيدبن ثابت هم، ينشرکم به مانند قوله تعالي: فَانشُروا فِي الأرضِ خوانده است. » (28)
ابن عمر سعيد الداني گفته است: « ابن عامر يَنشُرکمُ في البرِّ و البَحرِ با نون و شين خوانده است و قيّه با سين و ياء خوانده اند. » (29)
موارد اختلاف مصاحف در کتاب هاي النشر في القراآت العشر و التيسير في القراآت و بحث قراآت در تفاسير به ويژه بحث القراءة در تفسير مجمع البيان، ذکر شده است.
آية الله معرفت در کتاب التمهيد، جدول اختلاف نسخ مصاحف را ترسيم نموده است که در آن اختلاف بين مصاحِف کوفه، و بصره و شام با مصحف امام در مدينه، ذکر شده است. (30)
تهيه آن مصاحف هفت گانه و ارسال آنها به بلاد مهم مسلمين به همراه قاري خاص، زمينه ي گسترش قراآت را بيشتر نمود و اگر تا قبل از آن، اختلاف بر قرائت صحابه بود، از آن پس اختلاف در خود مصاحف پديدار شد. سؤال مهمي که در اين جا رخ مي نمايد، اين است که اگر اختلاف قراآت در زمان رسول اکرم (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) شکل نگرفته است - که چنين بوده است - چه ربطي بين تعدّد قراآت و تعدّد نزول قرآن است؟ آيا مي توان تعدّد قراآت را منسوب به تعدّد نزول دانست؟ براي تبيين علل اختلاف قراآت و بررسي علل آن به شکل جزئي تر مي توان به علل ذيل اشاره نمود:

1. ابتدايي بودن خط

آشنايي عرب هاي حجاز، در صدر اسلام، با کتابت و خط بسيار ابتدايي بوده است. در بين آنان، کمتر کسي نوشتن را مي دانست. با ظهور اسلام زمينه ي کتابت و نوشتن به تدريج فراهم شد. زندگي آنان بدوي، و از خصايص زندگي شهري مثل کتابت و صناعت بيگانه بود. البته آنان که به بلاد ديگر، براي سفرهاي تجارتي رفته بودند، کمابيش خط و نوشتن را در شکل ابتدايي آن، فراگرفته بودند. ابن خلدون چنين مي گويد:
در صدر اسلام، خط عربي، به نهايت رشد خود از جهت احکام و اتقان و زيبايي نرسيده بود و حتي به حد متوسط هم نرسيده بود. زيرا عرب در گام هاي ابتدايي و نخستين خود بود. (31)
اعراب در مسافرت به شام و عراق، خط نبطي و سرياني را فراگرفتند که اين دو خط تا بعد از فتوحات اسلامي ميان آنان باقي بود. از خط نبطي، خط نسخ به وجود آمد که امروز، معروف و مشهور است، و از خط سرياني، خط کوفي شکل گرفت که خط حيري هم ناميده شد؛ زيرا منسوب به شهر حيره در مجاورت کوفه است. از آن جا که در خط سرياني که منشأ خط کوفي بود، الف ممدود در اثناي کلمات حذف مي شد، عرب ها در خط کوفي نيز در نوشتن کلماتي مانند: الکتاب، آن را بدون الف ممدوده ( الکتب ) مي نوشتند. با ظهور اسلام، پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) مسلمانان را به فراگرفتن کتابت و نوشتن کلمات تشويقِ فراوان نمود، که به رواج و گسترش دو خط نسخ و کوفي در بين مسلمانان انجاميد. خط نسخ با گذشت زمان رواجِ بيشتري يافت و ابن مقله در قرن چهارم آن را به حد کمال خود رساند. ليکن خط کوفي، نه تنها رواجي نيافت، بلکه پس از دو قرن به افول گراييد. (32)
از آن چه گذشت روشن گشت که خط و کتابت در جامعه ي مسلمانان صدر اسلام، بر اسلوب خود، استقرار نيافته بود و رسم و فنون آن نزد همه يک سان نبود و چه بسا شکل برخي از حروف مشابه يکديگر بود. حرف و يا کلمه اي را به چند شکل متفاوت مي توان خواند؛ به عنوان مثال: در نوشتن حروف « نون و راء » و « واو و ياء » يک سان عمل مي کردند. ميم آخر کلمه به شکل « واو » و حرف « دال » را به صورت « کاف » کوفي، مي نگاشتند و حرف « ي » در انتهاي کلمه را از آن جدا مي نمودند؛ مانند: « تحي ي ». حرف « واو » و « ياء » گاه حذف مي شدند؛ مانند: صالِحُ المُؤمِنينَ (33) که در اصل « صالحوا المؤمنين » بوده است. طبرسي مي نويسد: « مسلم مي گويد: کلمه ي صالحوا المؤمنين بر ساختار جمع است که واو در مصحف ساقط شده است. زيرا در لفظ خوانده نمي شود. » (34)
و در آيه ي شريفه عاداً الاوُلي (35) الف حذف شده به شکل هاي متفاوت خوانده مي شود. طبرسي در ذيل همين آيه در بحث قرائت به آن پرداخته است. (36) يا در آيه ي شريفه وَ قَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ، (37) از ابن عباس نقل شده است که ايشان آيه را « وَ وصّي رَبُّک » قرائت مي کرد و هنگامي که به وي گفته شد، در مصحف « وقضي » است، وي در پاسخ مي گويد: در اصل « وصّي » بود و « واو » دوم به « صّي » چسبيده و چنين خوانده شده است. علاوه بر آن استدلال هم مي کند که اگر « و قضي » باشد، معناي آيه مخدوش مي شود. زيرا: اگر قضاي الهي به عبادت بندگان تعلق مي گرفت، احدي مشرک نمي شد؛ پس حالا که مشرک وجود دارد، اصل آيه « و قضي » نيست، بلکه « وصي » است. (38) در کلام ابن اشته هم آمده است: « نويسنده مداد را آن قدر کشيده است که « واو » به « صاد » چسبيده است. » (39)
روشن نبودن شکل حروف و گاهي الصاق آنها به يکديگر و گاهي حذف برخي از حروف، ابهام و اجمال خواننده را افزايش داده زمينه ي اختلاف را فراهم مي آورد و هر قاري بر قرائت خود اصرار و استدلال مي کرد. در بحث هاي « القراءة و الحجة » در تفسير مجمع البيان، اين موضوع کاملاً نمايان است.
گرچه ابتدايي بودن خط، موجب پيدايش قراآت متفاوت شد، اما موجب تغيييري و تحريفي در قرآن نگشت. زيرا کلمات و حروف قرآن بر شکل صحيح خود باقي ماند؛ امّا نه از رهگذر کتابت، که به جهت کثرت حافظان آن. ابن ابياري مي گويد:
ما هم اکنون با رسم و نگارش کُتّاب روبه رو هستيم؛ رسم و نگارشي که نتيجه آخرين تلاش آنان است. خداوند کتابش را بيشتر توسط قارياني که قرآن را از حفظ مي خوانند، محفوظ داشت تا رسم الخط هاي کاتبان قرآن. زيرا در ميان حافظان، دليلي و حجتي ديگر بر رسم و کتابت بود و آن لغت عرب بود که حافظان بر اساس آن، قرآن را تلاوت مي نمودند. تکيه گاه رسم و کتابت، حافظان بودند، نه عکس آن. (40)
کتابت قرآن، اساس قرائت نبود. بلکه قرائت، خود تعيين کننده کتابت ها بود و غلط هاي املايي، زياني به مصحف نمي رساند. استاد معرفت نيز مي گويد:
اغلاط املايي در مصحف شريف، تأثيري در کرامت قرآن ندارد. زيرا قرآن در واقع همان بود که خوانده مي شد و نه آن که نوشته مي شد و کتابت آن بر هر شيوه که باشد، ضرري به قرآن وارد نمي آورد، مادامي که قرائت آن بر سلامت اوليه خود باقي بود؛ همان قرائتي که در عهد و زمان رسول اکرم (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) رواج داشته است. (41)

2. اعجام حروف

از ديگر عواملي که کمک شاياني به اختلاف قراآت نمود، عاري بودن حروف از نقطه بود. تمايز حروف معجمه از حروف مهمله تنها از طريق نقطه ممکن بود. در صدر اسلام حروف معجمه همانند حروف مهمله نوشته مي شد و فرقي بين « خ و ج و ح » نبود. در حالي که حروف معجمه در کلمات، کاربرد فراوان داشتند و فقدان نقطه در آنها مشکلاتي را در قرائت حروف و کلمات فراهم مي ساخت.
دکتر حجتي مي گويد:
در اوايل نگارش قرآن، حروف متشابه کلمات، از هم ممتاز نبوده است و امتياز آنها به وسيله ي نقطه گذاري ممکن بود. ولي مي دانيم که نقطه گذاري قرآن مدت ها پس از نزول وحي به وسيله نصربن عاصم ( م 89 هـ. ق ) و يحيي بن يعمر انجام گرفت... بديهي است عاري بودن کلمات از نقطه... در کيفيت تکلم آنها، اشکال و در نتيجه ايجاد اختلاف مي کرد. (42)
روشن است هنگامي که بين حروف « س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ت، ث و ب » فرقي نباشد، خواننده دچار چه اشتباهاتي در قرائت مي شود؛ به ويژه در کلماتي که از حروف معجم بيشتري برخوردار باشد. لذا آيات ذيل با قرائت هاي متفاوت، روايت شده است:
سوره ي يونس آيه ي 30: تبلو. تتلو، سوره ي بقره آيه ي 259: ننشزها؛ ننشرها. سوره ي حجرات آيه ي 6: فتبيّنوا؛ فتثبّتوا. سوره ي يونس آيه ي 92: نُنجيّک؛ ننحيّک. سوره ي بقره آيه ي 271. يُکفّر؛ نکفّر. سوره ي انعام آيه ي 57: يقصّ الحقّ، که بر طبق قرائت نافع و ابن کثير و عاصم است و يقضي الحق، به قرائت باقي قرا. (43)
هر کدام از قرا بر قرائت خود، اقامه حجّت و دليل کرده اند؛ مثلاً در آيه ي 48 سوره ي آل عمران: ( وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ و نُعلّمه ) طبرسي مي گويد: « اهل مدينه و عاصم و يعقوب و سهيل « يُعلّمه » خوانده اند و بقيّه با نون ( نعلّمه ) خوانده اند. آنان که « يُعلّمه » خوانده اند، عطف بر آيه ي شريفه: أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ است و آنان که « نعلّمه » خوانده اند به مصداق آيه ي: نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ است. » (44)

3. خالي بودن حروف و کلمات از حرکات و اِعراب

از ديگر زمينه ها که به پيدايش قراآت سبعه و عشره منجر شد، نبودن حرکات و اعراب در مصاحف نخستين بود. در کتابت هاي آن دوران، کلمات از هرگونه حرکات و اعراب و سکنات خالي بودند. استاد دکتر حجتي در تاريخ قرآن در بحث موارد اختلاف قراآت و کيفيت آن مي نويسند: « حتي اين حروف و کلمات از حرکات و سکنات و اعراب، عاري بود که بعدها به وسيله ي ابوالاسود دوئلي ( م 69 هـ. ق ) و ديگران اين کار صورت گرفت. » (45)
نبودن حرکات در کلمات، وجوه و احتمالات فراواني را حتي براي آشنايان به زبان عربي فراهم مي ساخت. بسا در يک کلمه، بيش از دو قرائت ممکن بود و اگر خواننده با زبان عربي آشنايي کامل نمي داشت، دشواري هاي فراواني را براي او به همراه مي آورد. زيرا ساختار زبان عرب، به شکلي بود که در مواردي، شکل ظاهري کلمه، هم مي توانست فعل باشد و هم اسم، و در ساختار فعل، نيز مي توانست ماضي باشد و يا امر و... .
نبودن حرکات اِعرابي و بنائي مانند فتحه و کسره و ضمه و تشديد، قرائت هاي متفاوتي را در برخي از آيات موجب شده بود که به شماري از آنها اشاره مي شود:
1. سوره ي بقره 259: أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، به صيغه ي امر ( اِعلَم ) نزد کسائي و به صيغه ي متکلم ( اَعلَمُ ) نزد بقيه قرا.
2. سوره ي بقره 119: قرائت نافع: وَلاَ تُسْأَلُ عَنْ أَصْحَابِ الْجَحِيمِ، به صيغه ي نهي و بقيه به صيغه ي مضارع مجهول. ( لاَ تُسْأَلُ ).
3. سوره ي اعراف 138: زمخشري: يَعْكِفُون به ضم کاف و کسر آن.
4. سوره ي بقره 222: حَتَّىَ يَطْهُرْنَ و حتي يَطّهَّرن. طبرسي: اهل کوفه غير از حفص، يَطّهّرن خوانده اند که با تشديد است و بقيه با تخفيف. (47)
5. سوره ي سبأ 19: باعَدَ فعل ماضي و باعِد فعل امر. طبرسي: ابوعمر و ابن کثير و هشام باعَد به لفظ امر. و يعقوب و سهل باعِد با الف و فتح باء و در قرائت ابن يعمر بَعُدَ (48).
6. سوره ي اعراف 137: يَعْرِشُونَ و يَعْرُشُونَ. طبرسي: ابن عامر و ابوبکر با ضم و بقيه با کسر خوانده اند. (49)
7. سوره ي بقره 282: وَلاَ يُضَآرُّ كَاتِبٌ، وَلاَ يُضَآرَّ. به فتح راء و ضم آن. زمخشري مي گويد: و لا يضّار، محتمل بر ساختار فعل معلوم و مجهول. (50)
8. سوره ي توبه 111: َفيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ (51) طبرسي: اهل کوفه غيرعاصم فَيُقتَلون به ضم ياء و يَقتُلون به فتح ياء خوانده اند و بقيّه فَيَقتلون به فتح يء و يُقتلون به ضمن ياء. (52)
9. سوره ي هود 41: مَجْرَيهَا، به فتح ميم و ضم آن. امام ابن عمربن سعيد داني مي گويد: حفص و حمزه و کسائي « مَجريها » به فتح ميم و بقيه به ضم آن. (53)
10. سوره ي نور 31: عَلَى جُيُوبِهِنَّ، به ضم جيم و کسر آن. ابي عمربن سعيد داني: نافع و عاصم و ابوعمر و هشام با ضم خوانده اند: جُيُوبِهِنَّ. و بقيه به کسر. (54)
شواهد ديگري از اين دست به تفصيل در تفسير مجمع البيان و کتاب التيسير في القراآت السبع و الحجة في علل القراآت السبع، آمده است.
البته ابتدايي بودن خط و بي نقطه بودن حروف و عاري بودن کلمات از حرکات و اعراب، زمينه ي اجتهاد قرّا را در قراآت آنها، فراهم آورد و گواهي بود بر اين که، قراآت از طرف خداوند بر پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نازل نشده اند و علل مذکور از مهم ترين علل پيدايش آنها بوده است.

4. تأثير لهجه ها

از ديگر زمينه ها و علل اختلاف قراآت، تعدّد لهجه ها و تأثير آنها در قرائت قرآن بوده است. هر قبيله اي براي خود لهجه مخصوصي داشت که گاهي از اين لهجه ها، به لغت و لسان تعبير مي شود. اختلاف لهجه ها و قبايل گاهي آن قدر شدّت مي يافت که هر قبيله، فقط معاني و واژه هاي عربي لهجه خود را درک مي کرده است و اگر به لهجه ي ديگري سخن گفته مي شد، معناي کلمات براي آنان روشن نبود؛ مانند اختلاف عدنانيه در حجاز و قبايل قحطانيه در يمن. ابوعمروبن العلاء مي گويد: « زبان حمير و أقاصي يمن مانند زبان ما نيست، هم چنان که عربيت آنان نيز مانند عربيت ما نيست. » (55) اختلاف لهجه ها به شکل هاي ذيل متبلور شده است:
الف) اختلاف در جايگزيني حروف؛ مانند تبديل کاف به شين در قبيله ي قيس، لذا آيه ي شريفه: جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا مي خوانده اند، و يا اولئک را اولالک و الناس را النات و اياک نعبد را هيّاک نعبد. کعب بن مالک نقل مي کند:
عمر شنيد که کسي آيه ي شريفه: لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ (57) را عتي حين مي خواند. بدو گفت: چه کسي اين چنين بر تو اقراء نموده است؟ گفت: از ابن مسعود چنين آموخته است. عمر شکل صحيح آيه ي را که « حتي حين » بود براي او خواند و نامه اي به ابن مسعود نوشت و بعد از سلام، به وي متذکر شد که خداوند قرآن را به زبان عربي مبين و به لغت اين گروه از مردم قريش نازل کرده است. وقتي نامه ي من به دست تو رسيد، قرآن را براي مردم به لغت قريش اقراء کن، نه به لغت هذيل. (58)
ب) اختلاف در حرکات؛ مانند نَستعين به فتح نون و کسر آن، و مانند مَعَکُم و مَعکُم و مانند إن هذين و ان هذان.
ج) اختلاف در تحريک حرف ساکن به کسر و ضم؛ مانند اشتروُا الضلالة، به ضم و کسر واو.
د) اختلاف در ادغام؛ مانند مهتدون و مهدّون به تشديد دال در دوم.
هـ) اختلاف در اشباع به شکلي که در اشباع کامل حرفي ظاهر مي شود؛ مانند اُنظر و اُنظور.
هر قبيله اي براي لهجه ي خود حرمت مي نهاد؛ حتي در قرائت قرآن، معيار را لهجه خويش مي دانست. از ابن عباس روايت کرده اند که قرآن به لغت کعبين نازل شده است:
قرآن به لغت کعبين نازل شده است. به وي گفته شد، چگونه؟ گفت: زيرا آنها از يک خانواده هستند. (59)
سيوطي خود معناي « لغت را چنين بيان مي دارد: « مقصود چگونگي نطق در هنگام تلاوت آن است از رعايت ادغام و اظهار و اشباع و... » (60) لهجه ها آن قدر اصالت داشت که هر کسي از هر قبيله اي و لغتي، چه در صدر اسلام و چه در قرون بعدي، خود را مجاز نمي دانست که قرآن را بر غير لهجه خود تلاوت نمايد. در واقع گرچه لغت همه عربي بود ولي لهجه هاي متعدد، موجب تمايز اعراب در هنگام نطق مي شد و از همين رو در قرائت الفاظ آيات هم قراآت متعدد را در آيه ي واحد به همراه داشت؛ براي مثال:
1. آيه ي: فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ، (61) را ابن کثير چنين قرائت نموده است: فَاسْتَوَى عَلَى سُؤقه؛ به شکل همزه ساکنه به جاي سوقه. ابوحيان معتقد است: « اين قرائت مربوط به لغت ضعيفي است. » (62)
2. آيه ي شريفه ي: وَإِذَا الرُّسُلُ أُقِّتَتْ، (63) خوانده شده است « وقّتت »، بر اساس لهجه ي مضر سفلي (64).
3. آيه ي: فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ، (65) « ترئنّ » قرائت شده است؛ يعني بر اساس قرائت ابوجعفر و نافع و ابوعمر. (66)
4. آيه ي: عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءًا، (67) « جزّاً » هم قرائت شده است. طبرسي: عاصم در روايت ابي بکر « جزءاً » با همزه و با حالت تنوين خوانده است، ولي ابوجعفر جزّاً و مشدد خوانده و ديگران با همزه و حالت تخفيف خوانده اند. (68)

5. اجتهاد قرّا

از ديگر علل پيدايش قراآت، اجتهاد قرّا بود. زيرا عرياني حروف و کلمات از نقطه و اعراب، زمينه را براي اجتهاد قرا فراهم آورد؛ اجتهادي که در برخي از موارد بر اساس حجت و دليل در جهت ايجاد تناسب لفظ با معناي آيه ي بود، و گاه خالي از حجت مقبول. از جمله ي آنان، قاري معروف، ابن شنبوذ است که در مورد او گفته شده که قرائت وي بر اساس هر آنچه بود که به نظر او صحيح مي رسيد؛ گرچه برخلاف رسم الخط عثماني باشد. (69) ابي بکر ابن معتصم نيز از قراآت، آن را اختيار مي نمود که به نظرش صحيح مي رسيد؛ گرچه با نقل و رسم الخط، مخالف باشد.
آنان به خاطر خروج از حدود رسم الخط عثماني، مورد نکوهش و انکار واقع شدند. زيرا خود در برابر نص عثماني، اجتهاد ويژه اي داشته قراآت شاذه اي پديد آوردند. ديگر قرّا به ويژه، قرّاي سبعه نيز گرچه از حوزه ي رسم الخط عثماني خارج نشده اند، امّا بر قرائت خود در برابر ديگر قرّا، احتجاج نموده و با ديگران، براي قرائت آنان احتجاج اقامه کرده اند. در کتاب هاي الحجّه از ابوعلي فارسي و الکشف عن وجوه القراآت از مکي بن ابي طالب تفصيل آن آمده است.
مرحوم محدث نوري هم معتقد است که اجتهاد قرّا در پيدايش قراآت نقش مهمي داشت. و مي مي گويد:
قراين زيادي وجود دارد که نشان مي دهد آن اختلافات منسوب به پيامبر نيست، بلکه برخي از آنها منسوب به آراي قرا و اجتهاد عرب زبانان و هر آن چيزي است که بر اساس فهم ناقص و عقل ناتوان آنان نيکو آمده است (70).
فقيه همداني هم مي گويد: « علت مهم قراآت، اجتهاد و رأي قرّاست. » (71)
زرکشي، اختلاف قرّا را در هفت وجه مي داند که نوعي توجيه احرف سبعه هم مي باشد. زيرا از نظر عده اي مقصود از روايت احرف سبعه، همان هفت وجه در قرائت است. حال آن که نه اصل روايت قابل قبول است، و نه چنين توجيهي براي روايت مذکور، صحيح به نظر مي رسد. از نظر زرکشي، (72) حاصل اختلاف قرّا چنين است:
1. اختلاف در اِعراب و حرکات، به شکلي که موجب تغيير معنا و صورت لفظ نباشد؛ مانند الْبُخلْ و البَخلْ در آيه ي شريفه: الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ (73). کسائي و حمزه و خلف به فتح باء و خاء خوانده اند و بقيّه به ضم و سکون. و مانند هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ و اَطَهَر لکم (74). در قرائت حسن و عيسي بن عمر به فتح راء است؛ برخلاف ديگران.
2. اختلاف در اعراب کلمه، به شکلي که موجب تغيير در معناست ولي صورت و شکل آن ثابت است. مانند رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا (75). باعَدَ، قرائت يعقوب است و مانند تَلَقَّوْنَهُ و تَلقَوْنه (76).
3. اختلاف در تغيير حروف کلمه بدون تغيير در اعراب، به شکلي که موجب تغيير در معنا هم هست ولي صورت و شکل آن در کتابت، يکي است؛ مانند كَيْفَ نُنشِرُهَا (77) و نُنِشُرْها. دومي قرائت عاصم و ابن عامر و حمزه است.
4. اختلاف در کلمات، به شکلي که صورت لفظ تغييريافته ولي معنا واحد است؛ مانند إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً. (78) که به شکل: إِن كَانَتْ إِلاَّ رَقْيَةً وَاحِدَةً، نيز خوانده شده است.
5. اختلاف در کلمات، به شکلي که هم موجب تغيير لفظ و هم معناست؛ مانند الم تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ. ( سجده/ آيه ي 1-2 ) که در برخي از قراآت چنين است: تَنزِيلُ الْكِتَابِ. و مانند وَ طَلْحٍ مَّنضُودٍ (79) و طلح منضود.
6. اختلاف در تقديم و تأخير؛ مانند آنچه از ابي بکر روايت شده که هنگام مرگ خواند:
« و جاءت سکرة الحق بالموت » در قرائت عاصم آمده است: وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ. (80) قراءت معروف و مشهور همين است و اولي به قرائت ابن مسعود است.
7. اختلاف در افزايش و کاهش حروف و کلمات؛ مانند تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ. (81) و اضافه شدن کلمه « مِن » به شکل: تجري من تحتهاالانهار. و مانند َإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ. (82) برخي آن را به شکل: فإن الله الغني... قرائت کرده اند. (83)
تمام علل پنج گانه، يعني ابتدايي بودن خط، بي نقطه بودن حروف، خالي بودن حروف و کلمات از حرکات و اِعراب، تأثير لهجه ها و اجتهاد قرا و ديگر علل مشابه آن در پيدايش قراآت، نقش قابل توجهي را دارا بودند و هرکدام زمينه ي قرائت يا قرائت هايي - معروف و غيرمعروف - را فراهم ساخته است. اگر امروز قراآت قرآن به سبعه و عشره و... رسيده واقعيتي است که پس از نزول واحد قرآن محلل شده است. زيرا قرآني که از طرف خدا بر پيامبر (صَلَّي الله عليهِ و آله و سلم) نازل شد، بر يک نزول و بر يک قرائت بيشتر نبوده است و اختلاف قراآت از ناحيه راويان قرآن است. در روايت صحيحي از امام صادق ( عليهِ السَّلام ) مي خوانيم:
عن الحسين محمد بن علي بن محمد، عن الوشاء، عن جميل بن دراج، عن محمدبن مسلم، عن زرارة، عن أبي جعفر ( عليهِ السَّلام ) قال: إنّ القُرآنَ واحِدٌ نَزَلَ مِن عِندِ واحِدٍ وَلکِنّ الاِختِلافَ يَجِيءُ مِن قِبلِ الرُواةِ؛ (84)
امام صادق ( عليهِ السَّلام ): قرآن واحد است و از نزد واحد نازل شده و اختلاف در آن ( اختلاف در قراآت قرآن ) از ناحيه روات حاصل شده است.
روايت نزول قرآن بر سبعة احرف، در واقع استنادي و توجيهي براي قراآت شد که توسعه صحابه و تابعين، نشر و گسترش يافت. بنابراين لازم است که ميزانِ اعتبار قراآت، مورد ارزيابي قرار گيرد تا معلوم شود که کدام قرائت معتبر و متواتر است. تواتر يا عدم تواتر قراآت، به ويژه در مورد قراآت سبعه که معروف ترند، سخني است که مي بايد بررسي شود.

پي‌نوشت‌ها:

1. دکتر سيدمحمدباقر حجتي، تاريخ قرآن، ص 250.
2. آية الله خوئي، البيان، ص 124.
3. محمدهادي معرفت، التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 80.
4. صحيح بخاري، ج3، ص 228، فضائل القرآن.
5. ذهبي، معرفة الفقراء، تحقيق عواد معروف، ص 24-42.
6. همان.
7. ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج5، ص 274.
8. ابن جزري، غاية النهاية في طبقات القراء، ج1، ص 204.
9. ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج5، ص 368 و غاية النهاية في طبقات القراء، ص 443.
10. تهذيب التهذيب، ج5، ص 38 و غاية النهاية في طبقات القراء، ج1، ص 348.
11. ابن جزري، غاية النهاية في طبقات القراء، ج1، ص 288.
12. ابن حجر، تهذيب التهذيب، ج12، ص 178.
13. ابن جوزي، غاية النهاية في طبقات القراء، ج1، ص 261.
14 و 15. البيان، ص 137.
16. غاية النهاية في طبقات القراء، ج2، ص 330.
17. همان، ج1، ص 535 و عثمان ذهبي، معرفة القراء الکبار علي الطبقات و الاعصار.
18. صحيح بخاري، ج2، ص 226.
19. عسقلاني، فتح الباري، ج9، ص 14.
20. همان، ص 15.
21. التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 349.
22. فتح الباري، ج9، ص 18.
23. ابن نديم، الفهرست، ص 39.
24. مجمع البيان، ج5، ص 97.
25. همان، ج2، ص 835.
26. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج1، ص 415.
27. مجمع البيان، ج5، ص 151.
28. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج2، ص 338.
29. التيسير في القراآت السبع، ص 121.
30. التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 353-354.
31. مقدمه ابن خلدون، ص 419.
32. جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلامي، ج3، ص 58.
33. تحريم (66) آيه ي 4.
34. مجمع البيان، ج10، ص 274.
35. نجم (53) آيه ي 50.
36. مجمع البيان، ج10، ص 274.
37. اسراء (17) آيه ي 23.
38. الدر المنثور، ج4، ص 170.
39. التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 320.
40. ابياري، تاريخ القرآن، ص 145.
41. التمهيد في علوم القرآن، ج1، ص 317.
42. پژوهشي در تاريخ قرآن کريم، ص 301.
43. زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 335.
44. مجمع البيان، ج2، ص 751 با اصل 225 ملاحظه شود.
45. پژوهشي در تاريخ قرآن، ص 301.
46. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج2، ص 150.
47. مجمع البيان، ج1، ص 560
48. مجمع البيان، ج8، ص 602.
49. همان، ج4، ص 724.
50. الکشاف، ج1، ص 327.
51. ابن جزري، النشر في القراءات العشر، ج1، ص 26.
52. مجمع البيان، ج5، ص 112.
53. التيسير في القراآت السبع، ص 124.
54. همان، ص 161.
55. ابن جني، الخصائص، ج1، ص 329.
56. مريم (19) آيه ي 24.
57. يوسف (12) آيه ي 35.
58. فتح الباري، ج9، ص 24، و کنزالعمال، ج2، ص 377: قال: سمع عمر رجلاً يقرأ هذاالحرف ليسجننه عتي حين... فاقرء الناس بلغة قريش و لا تقرئهم بلغة هذيل.
59. الاتقان في علوم القرآن، ج1، ص 169.
60. همان، ص 166.
61. فتح (48)، آيه ي 29.
62. التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 28.
63. مرسلات (77) آيه ي 11.
64. البحرالمحيط، ج8، ص 405.
65. مريم (19) آيه ي 26.
66. البحرالمحيط، ج6، ص 185.
67. بقره (2) آيه ي 260.
68. مجمع البيان، ج2، ص 642.
69. التمهيد في علوم القرآن، ج2، ص 31.
70. محدث نوري، فصل الخطاب، نسخه خطي، ص 191.
71. مصباح الفقيه، کتاب الصلاة، ص 274.
72. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 334.
73. نساء (4) آيه ي 37.
74. هود (11) آيه ي 78.
75. سبأ (34) آيه ي 19
76. نور (24) آيه ي 15.
77. بقره (2) آيه ي 259.
78. يس (36) آيه ي 29.
79. واقعه (56) آيه ي 29.
80. ق (50) آيه ي 19.
81. توبه (9) آيه ي 100.
82. حديد (57) آيه ي 24.
83. البرهان في علوم القرآن، ج1، ص 334- 336.
84. الکافي في الاصول، ج2، ص 630، ح 12.

منبع مقاله :
مؤدب، سيدرضا؛ ( 1392 )، نزول قرآن و رؤياي هفت حرف، قم: مؤسسه بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميّه قم )، چاپ سوم.